هوای صبح را از همه سو نفس می‌کشم دستی بر شاخساران بلند نیایش و دستی به هیاهوی روزی و دغدغه نان، لابه‌لای دقایق رها ساخته‌ام پروردگارا! با اولین قدم‌هایم بر جاده‌های صبح، نامت را عاشقانه زمزمه می‌کنم کوله بار تمنایم خالی است و موج سخاوت تو، همچنان جاری نمی‌ایستم از حرکت تا باران مهربانی‌ات نایستد سپاس و ستایش از آن توست که با چنگ خورشید در پرده شب زده‌ای و صبح را... چون جلوه جبروت خویش بر عالم گسترده‌ای.... امیدوارم آنچه بر دلت جاریست و بر فکرت باقی، برایت روایت شود...